سلام به همگي دوستان عزيز من امیر هستم ،ممنون كه وبلاگ كوچيك منو انتخاب كرديد و اميدوارم شعراتونو برام بزاريد و از همه مهمتر نظر يادتون نره.
از دوستاني كه ميخوان مطالب و كپي كنن لطفا فقط با ذكر منبع اين كارو بكنن ممنون ميشم.
بـــــــــــرای تو مینویسم آهستــه بخوان
|
مهربانم، ای خوب یک نفر هست که با تو تک و تنها، با تو پر اندیشه و شعر است و شعور پر احساس و خیال است و سرور مهربانم، ای یار، یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است و به یادت، هر صبح، گونه سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد و دعا می کند این بار که تو با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی و پر از عاطفه و عشق و امید به شب معجزه و آبی فردا برسی یاد قلبت باشد مهربانم ای خوب دوووووووووووووووووووووووو ستت دارم من
لحظه ها خاموش است و من دوست میدارم این تاریکی را این غم یادگار عشق توست یادگاریت زیباست گرچه تلخ است
خستــه ام... روحــم مـي خواهد برود يك گوشه بنشيند پشتش را بكند به دنيــا پاهايش را بغـل كند و بلند بلند بگويد من ديگر بــازي نمي كنم شمـآ جــر می زنیــد ديگه از همه خسته شدم
مـى خـواهـى بـروى ؟ بــهـانه مـى خـواهى ؟ بـگـذار مـن بـهـانـه را دستــت دهـم برو و هـركـس پرسید بـگو لـجـوج بــود همیــشه سرسخــتانه عاشـــق بــود بـگو فریـاد مى كـرد هـمه جا فریـاد مى كـرد فــقط مـرا مى خواهــد بـگو دروغ مى گفـت مى گـفت هـرگز ناراحـتم نكـردى بـگو او نـخواسـت
نخواست كـسى جز من در دلش خانه كـند بـرو با خــیال راحت اینــهمه بـهانه برایــت آوردم
.. به که پیغام دهم ؟ به شباهنگ ، به ماه ؟ یا به انبوه کلاغان سیاه ؟ به پرستو که سفر می کند از سردی فصل ؟ یا به مرغان نکوچیده شهر؟ به که پیغام دهم که به یادت هستم؟؟؟
اول و آخر زندگيم غمه
زندگي براي من جهنمه
وقتي با گريه به دنيا اومدم
فهميدم فرصت خنديدن كمه
براي زخمي كه يادگار توست
مي دونم كه مرگ تنها مرهمه
سهم من از زندگي فقط عذاب
عمر خنده هاي من مثل حباب
تشنه ي عشق تو بودم
وليكن سهم من فقط رسيدن به سراب
عشق من آبي ترين بود
ناب ترين عشق زمين بود
رفتي و تنهام گذاشتي
گفتي سهم تو همين بود...
انگار عادت کردی به این که بیای و امیدوارم کنی به وصال ...
بیای و تو گوشم از عشق بخونی... بیای و منو ببری تا ابرا... بعد هم باز این تقدیر لعنتی نذاره خوش باشم با رویای کنارت بودن ... کاش قبل از این که وابسته ات بشم عزم رفتن میکردی
دیشب دلم گرفته بود مثل هوای بارونی دلم هواتو کرده بود،هوای شیرین زبونیت دلم می خواست گریه کنم بگم که سخته تنهایی ای هم صدا،ای آشنا بگو که پیشم می مونی نمی دونم چه حالی وکجایی و چه می کنی ولی صدات تو گوشمه می گی که اینجا میمونی رفتم کنار پنجره گفتم شاید ببینمت دیدم محاله دیدنت ،چون گل باید بچینمت رو صندلی نشستمو یهو دیدم یه قاصدک اومد پیشم خبر آورد ای آشنا یه رازی رو بهت بگم؟؟؟ گفتم بگو،آهی کشید اومد نشست رو شونه هام یواشکی چشماشو بست تا نبینه اشک چشام از تو همش شکوه می کرد،با اشک گرم و دل سرد می گفت که یادت نمی یاد اون روزای آخرو ؟؟ چه قدر دلش می خواست نگاش کنی،صداش کنی، بهش بگی دوسش داری،به شرطی تنهاش نذاری تا اومدم بهش بگم برو بگو دوسش دارم،پاش می شینم دیدم که اون رفته بود و منم دارم خواب می بینم
به تاوان کدامین جرم تنم سنگ بلا خورده سکوتم حرفها دارد ببین در من خوشی مرده . ببین ای خوب دیروزی کجا بودم کجا هستم . تو که هم درد من بودی ببین با غم چه بشکستم: ؟ چه ها گفتند و نشنیدم. بدی کردند و بخشیدم. ز تیغ گریه . اشکم ریخت. ولی باز با درد خندیدممممممم...................
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی آخرساقه جانت شکست آن عزیزت عهدوپیمانت شکست دیدی ای دل درجهان یک یار نیست هیچ کس در زندگی غمخوار نیست آه دیدی سادگی جان داده است
جای خود را گل به سیمان داده است دیدی آخر حرف من بیجا نبود ازبرای عشق اینجا جا نبود نوبهارعمر را دیدی چه شد زندگی راهیچ فهمیدی چه شد دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که می یابی وفاست...
خداوندا کفر نمی گویم پریشانم چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا تو مسئولی خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه زجری می کشد آن کس که از احساس سرشار است خداوندا تو تنهایی و من تنها تو یکتایی و بی همتا ولیکن من نه یکتایم نه بی همتا فقط تنهای تنهایم...
تو مي آيي ، يقين دارم که مي آيي زماني که مرا در بستر سردي ميان خاک بگذارند ، تو مي آيي يقين دارم که مي آيي .پشيمان هم ... دو دستت ، التماس آميز ، مي آيد به سوي من ولي پر مي شود از هيچ .دستي دست گرمت را نمي گيرد .صدايت در گلو بشکسته و آلوده با گريه ، به فريادي مرا با نام مي خواند و مي گويي که اينک من ،سرم بشکن دلم را زير پا له کن ولي برگرد
کاش در آن ظلمت شب
در همان لحظه که مهتاب به خود می پیچید
و همان جا که سکوت شکل حادثه از درد به خود می گیرد کاش یک لحظه فقط چهره تار اتاق روشن از سحر وجود تو شود و تو انباشته از بودن ها
در کناری بنشینی و دلم با وجود تو در آن تنهایی یک دم از شوق نگیرد آرام ... کاش میشد که چنین لحظه خوبی را دید
دلتنگیهایم شکل تو شده است، خوابهایم بوی تو را میدهد...دستم شبیه دستهایت شده
خسته از همه بیتفاوتیها خسته از همه لَج بازیهای کودکانه خسته از با خود بودن؛ خسته
از با تو نبودن دلتنگیهایم شکل تو شده است، خوابهایم بوی تو را میدهد دستم شبیه دستهایت
شده راستی دستهایمان چه شکلی بود بالبال میزدم که برگردم، پرپر میشدم که ببینی ام
همه زندگی خلاصه شده بود در رسیدن و حالا که برگشتهام آیا مرا میبینی؟ آیا مرا نقاشی
میکنی؟ آیا برایم باز هم میخوانی؟ برگشتهام با همه آنچه داشتهام نگو نمیشناسیام،
من شبیه دیروز تواَم و تو حالا شبیه دیروز من بیا تو دیروزی باش و بگذار من امروزی باشم نگاه کن!
خیلی...
آرامِشــ یَعنـی وَقــتی باهـاش قَــهر میـــکُنـی مُـطمَئِـن باشـی کَسی دیـــگه جاتــــ رو
نِمیـــگیره..
صدای ناله شبه ؛قلبمه ناجور میزنه نگو نمیدونی اینا؛امشب تولد منه امشب تو تنهایی وغم ؛میلادمو جشن میگیرم من آرزومه که بازم آغوشمو پس بگیرم سرت را به سینم بزاری؛درداتو مو به مو بگی منم بگم که عاشقم؛چه دردی داره عاشقی امشب دیگه تنهاییام قد تمام عالمه چیزی ازم نمونده و؛سوختن من مثه شمعه تو این شب شکفتنم؛من هستم و فقط خودم یه حس خاصی با منه؛احساسمو به کی بگم غرق اشک و ماتمم پس کی به دادم میرسی سوختم تو تنهایی وغم؛حتی نمونده نفسی تو این شب تولدم لحظه به لحظه میشکنم نمی خوام بدون تو شمعامو من فوت بکنم ببین چه کار کردی با من؛یه مرد دیوانه شدم غمگین ترین شب منه؛همین شب تولدم
تولدت مبارک
چه حرف خنده داریه
چه فایده داره وقتی
تو پیش من نباشی
عجب شبی امشب
داره میسوزه چشمام
دورم شلوغه اما
انگاری خییلی تنهام
واس چی زنده باشم
جشن چی رو بگیرم
من امشب و نمی خوام
دلم می خواد بمیرم
تولدم مبارک نیست
دلم گرفته و غمگینه
هوای خونه دل گیره
تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارک نیست
شکسته قلب داغونم
تو نیستی ومن از دوریت
خودمو مرده میبینم
هیچ کی خبر نداره
چقد هوا تو کردم
چقد دلم می خواد
تو باشی دورت بگردم
هیچ کی خبر نداره
دارم به زور میخندم
نمی دونم چرا من
هی چشمامو میبندم
چشمامو من میبندم
تا منتظر بمونم
شاید تو این سیاهی
بازم تو رو ببینم
باور کن! هیچ ستـاره ای
قبل از آسمان متولد نشده!
به من نگاه کن
من اندازه ی همین آسمان برهنه
"دوستت دارم"
و
شاید کمی بیشتر از آن!
به خاطر روی زیبای تو بود
اگر بیـــایی
غمگینــــــــــــــم….
مثل مرده ای که تـــوان تـــسلی دادنــــ به بـــازمـــانـــدگـــانـــ ش را نــــدارد . . .
سلام روزگــــــار...
با کسی باش که
روزگارا که چنین سخت به من میگیری با خبر باش که پژمردن من آسان نیست گرچه دلگیرم از دیروز گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست زندگی باید کرد به همین سادگی و باور امروز
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
از با تو بودن گريزانم
|
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |