با یک غریبه پشت میز می نشیند
صبحانه می خورد
احتمالا دور از چشمِ غریبه
بغضها را یواشکی می خورد
از پشت فنجان قهوه
زل می زند به دور
احتمالا دنبالِ یک تک نگاهِ عاشقانه
در چشم های غریبه می گردد
با غریبه شراب میخورد
سیگار می کشد
احتمالا دور از چشمِ غریبه
بغضها را یواشکی می خورد
از پشت فنجان قهوه
زل می زند به دور
احتمالا دنبالِ یک تک نگاهِ عاشقانه
در چشم های غریبه می گردد
با غریبه شراب میخورد
سیگار می کشد
میخوابد
عشق می ورزد
احتمالا تصورش این است
شبی را با کمی مهتاب
عاشقانه می سازد
غریبه را به جای سلام می بوسد
به جای خداحافظی می بوسد
احتمالا در آرزو هایش
غریبه را تا ابد می بوسد
احتمالا تا ابد
یک غریبه را می بوسد
.....
غمناک است
بسیار غمناک
ولی
آن غریبه
منم