مـى خـواهـى بـروى ؟
بــهـانه مـى خـواهى ؟
بـگـذار مـن بـهـانـه را دستــت دهـم
برو و هـركـس پرسید
بـگو لـجـوج بــود
همیــشه سرسخــتانه عاشـــق بــود
بـگو فریـاد مى كـرد
هـمه جا فریـاد مى كـرد فــقط مـرا مى خواهــد
بـگو دروغ مى گفـت
مى گـفت هـرگز ناراحـتم نكـردى
بـگو او نـخواسـت
نخواست كـسى جز من در دلش خانه كـند
بـرو با خــیال راحت
اینــهمه بـهانه برایــت آوردم
..